آسوده کردن. شاد کردن. (آنندراج). آسایش دادن: گرم راحت رسانی ور گزایی محبت بر محبت می فزایی. سعدی (بدایع). راحت از مال وی بخلق رسان تا همه عمر و دولتش خواهند. سعدی. پسر را نکو دار و راحت رسان که چشمش نماند بدست کسان. سعدی (بوستان). چو مردان ببر رنج و راحت رسان مخنث خورد دسترنج کسان. سعدی (بوستان). خور و پوش و بخشای و راحت رسان نگه می چه داری ز بهر کسان. سعدی (بوستان). حکما گفته اند هر که را رنجی بدل رسانیدی اگر در عقب آن صد راحت برسانی ایمن مباش. (گلستان)
آسوده کردن. شاد کردن. (آنندراج). آسایش دادن: گرم راحت رسانی ور گزایی محبت بر محبت می فزایی. سعدی (بدایع). راحت از مال وی بخلق رسان تا همه عمر و دولتش خواهند. سعدی. پسر را نکو دار و راحت رسان که چشمش نماند بدست کسان. سعدی (بوستان). چو مردان ببر رنج و راحت رسان مخنث خورد دسترنج کسان. سعدی (بوستان). خور و پوش و بخشای و راحت رسان نگه می چه داری ز بهر کسان. سعدی (بوستان). حکما گفته اند هر که را رنجی بدل رسانیدی اگر در عقب آن صد راحت برسانی ایمن مباش. (گلستان)
آسایش یافتن. (ناظم الاطباء). آسودگی رسیدن. مقابل رنج رسیدن: باری بچشم احسان بر حال ما نظر کن کز خوان پادشاهان راحت رسد گدا را. سعدی. گر گزندت رسد ز خلق مرنج که نه راحت رسد ز خلق نه رنج. (گلستان)
آسایش یافتن. (ناظم الاطباء). آسودگی رسیدن. مقابل رنج رسیدن: باری بچشم احسان بر حال ما نظر کن کز خوان پادشاهان راحت رسد گدا را. سعدی. گر گزندت رسد ز خلق مرنج که نه راحت رسد ز خلق نه رنج. (گلستان)